دلم به حال عشق
می
سوزد !
می
اندیشم زندگی رویاییست و بال و پری دارد به اندازه عشق.
بیاندیش که اندازه عشق در زندگیت چقدر است؟
آثار عشق در کجای زندگیت است؟
دلم به حال عشق می سوزد
چرا سالهاست کسی را عاشق ندیده ام ؟
مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است
رهگذری آرام از کنارم می
گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر
صدایش در صدای باد و باران گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد
زمان می گذرد و در انتهای
راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند
حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده
به تکاپو می افتی ... در
غربت بیابان، در کوچ شبانه پرستوها
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردی.
دیر شده خیلی دیر
سخنان حکیم ارد بزرگ
خود را تا هنگاهی همراه داری که دلداده نشده ایی ، دلبسته با خویشتن خویش بیگانه است . حکیم ارد بزرگ
دلدادگی و شیفتگی باید توان آن را داشته باشد که مهر و مهربانی نهفته در درون ما را بیدار و جاری سازد . حکیم ارد بزرگ
آدمهای کوچک همه چیز را سیاه و سپید می بینند ، تنها دلباختگی است که ما را نرم می سازد و نمی گذارد در برابر تندبادها بشکنیم . حکیم ارد بزرگ
آدمیان فرهمند ، دلدادگی را همواره در درون خویش جاری می بینند . حکیم ارد بزرگ
تنها وادادگی و سستی ، شیفتگی و دلباختگی را از ما دور می کند چرا که براستی دلدادگی نامیراست . حکیم ارد بزرگ